یادداشت مهمان؛

مست عشق داستان تردیدها و اسارت هاست

مست عشق داستان تردیدها و اسارت هاست به گزارش المور، مست عشق به بهانه داستان شمس و مولانا می خواهد بذر تردید در رابطه با ماهیت چیستی را در دل و جان تماشاگر خود بیفکند و داستان اسارت انسان در سیاه چال عادت و تکرار را به تصویر بکشد.


به گزارش المور به نقل از مهر، فیلم سینمایی «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی اینروزها در سینماهای کشور اکران است و تا امروز هم فروش قابل توجهی داشته است. به بهانه اکران این فیلم سینمایی حمیدرضا فهمیزی کارگردان و منتقد سینما در یادداشتی در رابطه با خصوصیت های «مست عشق» نوشته است. در این یادداشت آمده است: «حتی برترین شاهکارهای تاریخ سینما هم بی عیب و نقص نیستند پس آن چه که در نقد فیلم مهم به نظر می آید و اولویت است، نه لزوما توجه به میزان نقص ها و ایرادات احتمالی، بلکه دیدگاه سازنده و حرفی است که می خواهد بزند. از این منظر فیلم فتحی هم حتما ایراداتی دارد که البته به طور عمده به قصه و بحث سندیت تاریخی برمی گردد تا جنبه های سینمایی. اما در این حوزه، حقیقت اینست که ابهامات بسیار زیادی وجود دارد هم در رابطه با کیمیاخاتون و ازدواجش با شمس و هم اصلا نوع و شکل و بسیاری از مسایل رابطه شمس و مولانا. باآنکه که حتی در صورت شفافیت و مستند بودن کامل تمام این جزئیات هم هیچگاه الزامی در خصوص رعایت آنها از جانب فیلمساز وجود ندارد کما این که مثلاً علی حاتمی هیچگاه در فیلم هایش خویش را کاملا متعهد به رعایت حقیقت های تاریخی نمی دانست و قصه اش را بر اساس روایت شخصی خود از تاریخ بیان می کرد ازاین رو صرف ابهام یا ایراد تاریخی یک داستانی نمی تواند دلیلی بر بد بودن فیلمی باشد چون مهم تر از قصه (که البته مهم می باشد و در ارکان ساخت فیلم چه بسا از همه هم مهمتر) محتوای آن است. قصه ابزاری است برای شکل گیری این محتوا. از این منظر، «مست عشق» داستان اسارت هاست، اسارت آدم ها در سیاهچال تکرار و عادت که منجر به زندگی ای عاری از روح و معنا، همچون حیوانات می شود. اینجاست که شمس می گوید: «تکرار، پوسیدن در زندان عادت های خرد و کلانی است که به توارث و تقلید و تکلیف در بندشان هستیم». نتیجه چنین زیستی می شود روزگذران هایی حقیرانه و برده وار که حتی اگر غرق در شهرت و اعتبار و مکنت (همچون مولانا) هم باشد، سیزیف وار است. از این روست که شمس به مولانا می گوید: «عادت، جهان تو را کوچک کرده، از این دانش عادت زده و اجتماع عادت زده چه حاصل، جز غفلت و حجاب ستمی که بر انسان می رود». عادت ها و تکرار آنها در طولانی مدت، چنان بنای مسحکم و بی خلل و فرجی از روح انسان می سازد که فقط با «تردید» است که می تواند فرو بریزد پس «مست عشق» داستان تردیدها می شود. انسان اشرف مخلوقاتی که ملائک بر او سجده می زدند و حال به طوطی سخنگوی شیرین زبانی تبدیل گشته بود، بر اثر جملات آتشین شمس همچون: «میان دین تکلیف و دین عشق توفیر بسیار است» چهارچوب وجودی اش به لرزه می افتد و جان و روحش آشفته و منقلب می شود. تردیدهایی از جنس انقلاب و همچون سیلی بنیان کن که می میراند و زنده می کند از جمله؛ تردید مولانا در زیست پر از افتخار و مدح و ثنا و شوکتی که تابحال داشته و او را تبدیل به برده کرده یا به زبان امروزی ربات، کما این که در جایی از فیلم به کیمیاخاتون می گوید: «کتاب ها زندانی کتابخانه بودند و من زندانی کتاب ها». چنین زیستی را فقط مرگ می تواند پایانی باشد، مرگی ققنوس وار با هدف زایشی باردیگر. مرده بُدم زنده شدم گریه بُدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم و شمس آمده است که بانی چنین مرگی و تولد بعد از آن باشد از این روست که به قول فرمانده نظامی (اسکندر) مولانا از شیخ الاسلامی فقیه به شاعر و عارف وارسته امروزی تبدیل می شود یا خود اسکندر رخت نظامی از تن برمی کند و تبدیل می شود به عارفی سماع کنان یا حتا مریم زن مسیحی روسپی ای (که چقدر یادآور داستان مریم مجدلیه است) با حرارت آتش شمس همچون ققنوسی از نو متولد می شود. «مست عشق» به بهانه داستان شمس و مولانا می خواهد که بذر این تردید را در دل و جان تماشاگر خود هم بیفکند. تردید در رابطه با ماهیت «چیستی» خود، حقیقی یا کاذب و برساخته بودنش و انبوهی از چراهای دیگر که شاید هیچگاه تابحال به آن نیندیشیده بود. «مست عشق» می خواهد بگوید: ای برادر تو همه اندیشه ای / مابقی خود استخوان و ریشه ای.»

1403/02/21
14:42:26
0.0 / 5
120
تگهای خبر: افتخار , زندگی , فروش , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۱ بعلاوه ۳
almur

المور

لاکشری و فشن

almur.ir - حقوق مادی و معنوی سایت المور محفوظ است